آموزش و کاربرد لغت memory در زبان انگلیسی
در آزمون FCE و CAE نظیر آیلتس ، داشتن دامنه لغات گسترده ، نقش کلیدی در افزایش نمره دارد.
به همین دلیل ، پست هایی را در سایت ایجاد کرده ایم که به صورت مبسوط به آموزش یک لغت با تمام کالکیشن های موجود میپردازند.
همانطور که می دانید ، برای استفاده از لغت جدید (که به تازگی فراگرفته اید) در رایتینگ یا اسپیکینگ ، دانستن معنی کفایت نمیکند. بلکه باید Collocation های آن لغت را نیز بدانید تا به طور صحیح ، روان و طبیعی انگلیسی صحبت کنید یا بنویسید.
با این توضیح ، در مثال های زیر به واژه ی آسان اما پرکاربرد Memory با کالکیشنهای متفاوت و متنوع می پرداریم : (به همراه ترجمه فارسی)
لازم نیست به یکباره تمام جملات را حفظ کنید. این پست می تواند به عنوان مرجع مورد استفاده قرار گیرد و هنگام لزوم از جمله مناسب استفاده کنید.
مثال های زیر از دیکشنری ها و متون مختلف استخراج شده اند.
صفات ، افعال و اصطلاحات مربوط به لغت Memory
His name has slipped my memory.
نام او از خاطرم رفته است.
loss of memory is one of the signs of old age
از دست دادن حافظه یکی از نشانههای کهولت است.
in memory of my father
به یادبود پدرم
though he has been dead for years, his memory survives
با آنکه سالها ازمرگ او میگذرد،نام او هنوز از خاطرها محو نشده است.
* if my memory serves
اگر درست یادم باشد،اگر اشتباه نکنم
* to the best of my memory
تا آنجا که به یاد دارم
* within (or in) living memory
در خاطرهی زندگان،(آنچه که) زندگان به یاد دارند
She has a terrible memory for names.
او اسم ها را فراموش می کند یا حافظه او برای حفظ اسامی خیلی بد است.
The pianist played the whole piece from memory.
آن پیانیست ، تمام آن قطعه را از حفظ نواخت.
The image has remained in my memory ever since.
آن تصویر تا به الان در حافظه من باقی مانده است.
She talked about her memories of the war.
او درباره خاطرات جنگ صحبت کرد.
When I saw the pictures, the memories came flooding back (=I suddenly had many memories about something).
وقتی عکس ها را تماشا کردم، تمام خاطرات یکهو زنده شدند.
the worst floods in living memory (=since the earliest time that people now alive can remember)
بدترین سیل ها که در خاطره زندگان وجود دارند
It’s certainly the best England team in recent memory.
این تیم قطعا بهترین تیم انگلستان در دوره حاضر است.
The disaster was within the memory of many men still working at the station.
آن مصیبت در خاطره مردان زیادی که هنوز در ایستگاه کار می کنند وجود داشت.
a statue in memory of those who died in the war
یک مجسمه به یادبود آنهایی که در جنگ مردند
She died over 40 years ago but her memory lives on (=people still remember her).
او چهل سال پیش مرد اما مردم هنوز او را به خاطر دارند.
There’s a bench to his memory in the local park.
در پارک محله یک نیمکت به یادبود او وجود دارد.
a walk/trip down memory lane when you spend some time remembering the past:
وقتی که زمانی را برای مرور خاطرات گذشته سپری می کنی
She returned to her old school yesterday for a trip down memory lane.
او دیروز برای تجدید خاطره، به مدرسه قدیمی اش برگشت.
sb’s memory is playing tricks on them spoken used to say that someone is remembering things wrongly:
زمانی استفاده می شود که شخصی چیزهایی را به درستی به خاطر نیاورد
My memory must be playing tricks on me; I’m sure I put that book on the desk.
مثل اینکه حافظه ام درست یاری ام نمی کنه. مطمئنم که اون کتاب رو روی میز گذاشتم.
Most people’s long-term memory is limited.
حافظه بلند مدت خیلی از افراد محدود است.
remain/stay/stick in your memory (=be remembered for a long time)
That day will remain in my memory forever.
آن روز برای همیشه در خاطرم خواهد ماند.
refresh/jog your memory (=help someone to remember something)
Perhaps this photograph will refresh your memory?
احتمالا این عکس به حافظه ات کمک خواهد کرد.
The blow on the head caused him to lose his memory.
آن ضربه به سر باعث شد که او حافظه اش را از دست بدهد.
commit something to memory formal (=make yourself remember something)
I’ve already committed his name to memory.
از قبل سعی کرده ام که اسم او را به خاطر بسپارم.
He has a long memory for people who have let him down.
او هنوز افرادی که او را مایوس کردند به خاطر دارد.
have a memory like a sieve (=forget things very easily)
I’m sorry, I have a memory like a sieve. I forgot you were coming today!
ببخشید، من خیلی سریع مطالب را فراموش می کنم. فراموش کردم که امروز میای.
a lapse of memory/a memory lapse (=when you cannot remember something for a short time)
The alcohol seemed to make him suffer lapses of memory.
الکل به نظر می آمد که باعث فراموشی او شود.
if my memory serves (me correctly/right) (=used to say that you are almost certain you have remembered something correctly)
If my memory serves me correctly, Johnson was also there.
اگر حافظه ام به درستی یاری ام کند، جانسون هم آنجا بود.
fond memories (=about someone or something you like)
She had fond memories of her aunt and uncle.
او خاطرات خوبی از خاله و دایی خود داشت.
a painful memory (=very upsetting) He sobbed as he relived the painful memory.
او همچنان که خاطرات نارحت کننده گذشته را تجسم می کرد، گریه می کرد.
a vivid memory (=very clear and detailed)
I have vivid memories of that summer.
خاطرات آن تابستان در حافظه ام زنده است.
his death scene is still vivid in my memory
صحنهی مرگ او هنوز در خاطرهام زنده است.
a dim/distant memory (=not clear, from a long time ago)
He had only dim memories of his father, who had died when he was four.
او خاطرات کمی از پدرش، که وقتی او چهارساله بود مرد، با یاد دارد.
a vague memory (=not clear)
I have a vague memory of visiting them when I was small.
من خاطره ضعیفی و تاری از ملاقات با آنها، وقتی که کوچک بودم، دارم.
a childhood memory
Going to the farm brought back happy childhood memories.
رفتن به مزرعه خاطرات کودکی من را زنده کرد.
somebody’s earliest memory
My earliest memory is of being bitten by a dog.
از اولین خاطراتم گاز گرفته شدن توسط یک سگ است.
an abiding/enduring/lasting memory (=that you will always have)
The children’s abiding memory of their father is of his patience and gentleness.
حافظه همیشگی کودکان از پدرشان، صبر و وقار اوست.
have a/have no memory of something (=remember/not remember something)
She had no memory of the accident.
او هیچ خاطره ای از تصادف ندارد.
bring back memories (also rekindle/revive memories formal) (=make you remember something)
For many older people, the film brought back memories of the war.
برای بسیاری از افراد سالخورده، آن فیلم خاطرات جنگ را زنده کرد.